در زندگی ته دیگ ماکارونی برای شما چقدر مهم است؟

چند وقت پیش دوستی را بعد از سالها در نمایشگاه الکامپ پیدا کردم. او هم کامپیوتر خوانده بود و داشت فوق لیسانس IT می گرفت.

صحبتمان در نمایشگاه گل کرد و چون من مکررا در غرفه مراجعه کننده داشتم مجبور بودم میان صحبتها برای راهنمایی مراجعین صحبت را نیمه تمام رها کنم.

از زندگی برایم تعریف کرد و اینکه الان با اینکه فوق لیسانس IT داشت هیچ چیزی از کامپیوتر و فاوا نمی دانست و در حال کار برای یک مجموعه کوچک به عنوان مسئول برگزاری دوره های آموزشی برای پرسنلش بود و حقوق حداقلی می گرفت. یک زندگی کاملا معمولی و یک ماشین پیکان داشت و آپارتمانی در پردیسان.

مدام از زندگی گلایه داشت و خود را با دیگران مقایسه می کرد. تعجب کردم چون به خاطرم آمد که وضع خانوادگی مناسبی دارد و نباید از نظر مالی مشکلی داشته باشد. در میان صحبتها یاد یکی از ایده هایم افتادم که کاملا می توانست برای وی مناسب باشد. خواستم پیشنهاد همکاری بدهم که شخص دیگری به غرفه آمد و رشته کلاممان گسست.

وقتی برگشتم تا ایده را معرفی کنم گفت که نهار نخورده و باید برای نهار به منزل برود. نهار آنروزشان ماکارونی بود و می گفت ماکارونی ها تمام شده اقلا به ته دیگ ماکارونی برسم.

کمی جا خوردم بخاطر اینکه من هم نهار نخورده بودم و تقریبا افرادی که ساعت ۴ عصر نمایشگاه بودند و غرفه داشتند عمدتا نهار نخورده بودند. گفت که بعدا برای اینکه ایده مرا بشنود با من تماس می گیرد ولی من گفتم ایده مهمی نیست به ته دیگ ماکارونی برس.

با خودم فکر کردم.

افراد موفق عموما با پرکاری و تلاش به این نقطه رسیده اند. آنها هرگز ته دیگ ماکارونی برایشان دغدغه نبوده است. حتی ساده ترین لباس ها و نوع آرایش مو را انتخاب کرده اند تا وقت زیادی از آنها نگیرد. البته این نوع از روش زندگی و به قول معروف لایف استایل هم شاید برای هر کسی آسان نباشد.

اما حداقل کسانی که می خواهند کم کار کنند نباید انتظار داشته باشند که همان ماشینی را سوار شوند که افراد موفق سوار می شوند یا در همان محله زندگی کنند.

به قول دوست میلیاردری که دارم می گفت مگر چند بار در زندگی فرزند من ۶ ماهه است یا چند بار در زندگی می خندد یا راه رفتن را یاد می گیرد؟ من تمام این لحظه ها را از دست می دهم یا کمتر تجربه می کنم. پس مردمی که به دنبال تجربه حداکثری این لحظات هستند نباید انتظار داشته باشند مثل من زندگی کنند.

اینجا بود که فهمیدم یا باید در زندگی لذت ته دیگ ماکارونی را درک کنم یا لذت موفقیت.