چند پرده تا مدیریت فناوری اطلاعات مرکز ملی شماره گذاری کالا و خدمات ایران – پرده سوم

در این پرده در مورد فرش صحبت می کنم. در قم مثل خیلی از خانه های دیگر همیشه یک فرش ابریشم در یکی از اتاق هایمان قد بر افراشته بود و به نوعی با فرش زاده و بزرگ شدیم و مادرم هم زندگی ای مشابه من داشت و مادرش و مادر مادرش و قبل از او را به یاد ندارم. اما مادر بزرگ مادرم را با چرخ ریسندگی اش به یاد می آورم. به او میگفتند ماجون. من از شاید 4 سالگی قالیبافی را یاد گرفتم و تا 12 سالگی بخش بزرگی از ساعت شبانه روزم به بافت حاشیه های فرش های مادرم می گذشت حتی بخشی از عمر پدرم هم به یاد دارم که به قالیبافی گذشت.

بعد از این سن هم چند سالی در مغازه ابریشم فروشی یکی از اقوام شاگردی کردم. درست است که فرش بخش بزرگی از کودکی ام را بلعید ولی به نوعی مرا از ورطه اعتیاد و اوباش گری به واسطه دمخور نبودن با همسن و سال هایم در کوچه (که اتفاقا محله ما از محله ها خوش نام شهر هم نبود) نجات داد.

هنوز هم که هنوز است آرزوی بافتن فرش را در سر دارم. هنوز هم بوی ابریشم و خنکی اش و لطافتش مستم می کند. هنوز هم که به ریشه های فرش های مادرم دست می کشم اوج هنر را لمس می کنم. هنری که ذره ذره از وجود بافنده به خورد تار و پود فرش می رود. هنری که سویه چشمان و واریس پاها و کمر درد همیشگی سرمایه ایست که بافنده می گذارد تا مزدی از استاد کار بگیرد. و چه زیبا هنری است. هنری که در دنیا جایش روی دیوار هاست نه روی زمین و زیر پا.
كرافورد فیلسوف در کتاب فیلسوفی در تعمیرگاه نیز به این اشاره می کند که در زندگی گذشته که هنوز خط تولیدی وجود نداشت افراد به واسطه کار های یدی معنایی برای زندگی خود داشتند و به مرور ثمره زحماتشان را می دیدند. فرش هم مثل یک پازل می ماند که هر روز نقش و نگارش تکمیل می شود و آه از لحظه ای که پود های آخر را می کوبی و با قیچی ثمره تکمیل شده تلاشت را از تار های فرش می برّی. یکی از با شکوه ترین لحظات زندگی ام تا امروز همین لحظات بود. لحظاتی توام از حسرت و شادی.
بافت یک فرش جدید با حاشیه هایش هم زیبایی خودش را داشت. زمینی یکدست که اولین رج های یکدست و یکرنگ را بر آن می نشانی تا پایه و اساس نقش های بعدی شود.

اما چه شد که نفس این صنعت به شماره افتاد و دیگر نه چندان اقبالی از سوی بافندگان به آن می شود و نه استاد کاران. دیگر نقشه کش و چله دوان و رفوکار و بافنده و رنگرز و… قرار است چگونه هنرشان را سینه به سینه به نسل های بعد انتقال دهند اگر اقتصاد آن پویا نباشد.

همان سال های ابتدای مشاوره ام در جلسه ای دعوت شدم برای بررسی معضلات فرش دستباف. یکی از این معضلات فروش فرش چینی و هندی به جای فرش ایرانی در کشور های اروپایی و چین بود. در اصل به اتکای بررسی های فعالان این حوزه کشور چین به یکی از مشتریان بالقوه فرش ایرانی تبدیل می شد. ولی فرش های چینی و هندی به جای فرش اصیل و دستباف ایرانی به آنها فروخته می شد که لازمه کمک فناوری اطلاعات به این حوزه بود.

همان سال ها صحبت از شناسنامه فرش شد و ایده ای که مطرح شد تخصیص یک کد به هر فرش بود که در وبسایتی معتبر در ایران قابل استعلام باشد. در این وبسایت تصاویر و فیلم هایی از مراحل تولید هر فرش منحصر به فرد تهیه و با الگوی داستانسرایی ایرانی و موسیقی اصیل بارگذاری شود تا فرش ایرانی هویت خود را بازیابد. اما چه سود که بازگانان این حوزه تمایلی برای سرمایه گذاری در این حوزه نداشتند و هنوز عمدتا فرش را به صورت چمدانی صادر می کردند.

aparat id=’iybdS’ width=’600′ height=’450′ style=’margin: 15px; padding: 7px’

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *