این روزها هر کی رو میبینم حالش خوب نیست. میپرسم چرا؟ میگه آخه همهی خبرها خبر بده. این خبرهای بد در روح ما جمع شده، لایههای تاریکی رو روی ما پهن کرده و نمیذاره امید و شادی بیاد تو و نیمهی پر لیوان رو بنوشیم. چون ذهن ما رو کاملن درگیر خودش کرده و فعلن مشغول هضم کردن غذای سنگین آتشسوزی پلاسکو، سیل در سیستان و بلوچستان، کولبرهای زیر بهمن در سردشت هستیم و شاید اگه برامون مهم باشه، داریم در مورد رئیس جمهور شدن یک آدم دیوانه به اسم ترامپ آنسوی دنیا حرص میخوریم.
رسانهها هر روز مقادیر زیادی از مسائل نامربوط، ناگوار و خبرهای ریز و درشت رو به خورد ما میده، مسائلی که اگه دقت کنیم ربط چندانی به ما ندارن و قدرت تفکرِ عمیق ما رو به چالش نمیکشن چون طوری طراحی شدن که هضمشون خیلی آسون باشه. به همین دلیله که اخبار به هیچ وجه ما رو غنی نمیکنه. بر خلاف مطالعهی کتابها و یا مقالههای طولانی در مجلات (که به تفکر نیاز دارن)، ما میتونیم کیلو کیلو خبر قورت بدیم و آخ نگیم.
اخبار ما رو گمراه میکنه. مثلن اخبار حادثهی پلاسکو رو در نظر بگیرید. رسانههای خبری روی چی تمرکز کردن؟ آتشنشانها، چند نفر مردن، آدمهای سلفیبگیر، قالیباف، تشییع جنازه. ولی همهی اینها نامربوطه. پس چی مربوطه؟ استحکام و ایمنی ساختمونهای این شهر لعنتی. خطری که خیلی از جاهای دیگه کمین کرده و باید خیلی بیشتر از اینا بهش پرداخته بشه. ولی خب قضیهی آتشنشانها زرق و برق بیشتری داره، دراماتیکتره، پای آدمیزاد وسطه (یک موضوع غیرِ ابستره)، و اخبارش راحتتر و ارزونتر تولید میشه. اخبار باعث میشه نقشهی ریسکی که در ذهن ما ایجاد میشه کاملن اشتباه باشه. بنابراین تروریسم اغراق شدهش. استرسِ مضمن نادیده گرفته شده. ورشکستگی ایرانخودرو اغراق شدهس. بیمسئولیتی مالی نادیده گرفته شده. فضانورد اغراق شده. پرستار نادیده گرفته شده.
من و شما به اندازهی کافی منطقی نیستیم که در معرض اخبار قرار بگیریم و سوگیری پیدا نکنیم. تماشا کردن خبرِ سقوط یک هواپیما از تلویزیون میتونه نگرش شما در مورد این خطر و ریسک هواپیماسوارشدن رو تغییر بده، درحالی که از آمار و احتمالاتِ وقوع همچین حادثهای آگاهی ندارین. اگه فکر میکنید میتونید این قضیه رو با تفکر و منطق خودتون جبران کنید سخت در اشتباهین. خفنهای بانک و بورس که همهی تلاششون اینه که ریسکهای ناشی از اخبار رو جبران کنن هم در این راه کم میارن. تنها راهکار اینه که خودت رو به طور کامل از اخبار قطع کنی.
اخبار به ما ربطی نداره. از بین ۱۰۰۰۰ خبری که در یک سال اخیر خوندی، یکی رو نام ببر که باعث شد در مورد یک قضیهی مهم در زندگیت تصمیم بهتری بگیری. نکته اینجاست که مصرف اخبار به زندگی شما ربطِ خاصی نداره. ولی پیدا کردن اینکه چه چیزی مرتبطه برای آدمها سخته. شناسایی اینکه چه چیزی جدیدتره خیلی راحتتره از پیدا کردن چیزی که مرتبطتره. دعوای بین «مرتبط» و «جدید» همون دعوای بنیادی عصریه که توش زندگی میکنیم. رسانهها میخوان شما باور کنی که اخبار یه جور مزیت رقابتی بهت میده و باعث میشه از بقیه جلو بیفتی. خیلیها این حرف رسانهها رو باور میکنن. وقتی از اخبار منقطع میشیم احساس اضطراب بهمون دست میده. ولی واقعیت اینه که مصرف اخبار یه جور مانع رقابتیه و ما رو عقب میندازه. هرچی کمتر خبر بخونی، بیشتر جلو میافتی.
اخبار قدرت تشریح مسائل دنیا رو نداره.اخبار همون حباب هایی هستن که میان روی سطح دنیای عمیقتر. آیا جمع کردن حقایق و فکتها باعث میشه دنیا رو بهتر بفهمی؟ متاسفانه خیر. قضیههای مهم از جنس اخبار نیستن. بلکه حرکتهای آهسته ولی توانمندی هستن که زیر رادار روزنامهنگارها اتفاق میافته ولی تاثیرگذاری قابلتوجهی دارن. هرچی بیشتر خبر هضم کنی، کمتر اون تصویر بزرگه رو درک میکنی. اگه داشتن اطلاعاتِ بیشتر باعث میشد موفقیت تجاری و اقتصادی بیشتری کسب کنی، الان روزنامهنگارها باید در صدر هرم میبودن. ولی قضیه اینجوری نیست. بعله.
اخبار برای بدن شما سَمه. اخبار به طور مداوم سیستم لیمبیک شما رو تحریک میکنه. خبرهای بد در مورد فجایع و بلاها باعث میشه کورتیزول در بدن شما ترشح بشه. این قضیه باعث میشه سیستم ایمنی شما به هم بخوره و مانع ترشح هورمونهای رشد میشه. به عبارت دیگه، بدن شما یهو میبینه که در یک حالت استرس مضمن قرار گرفته. اینکه کورتیزول خون بالا باشه یعنی هضم شما با مشکل مواجه میشه، رشد ناخن، مو و استخوانهای شما مختل میشه، مضطرب میشید و احتمال عفونت در بدنتون بیشتر میشه.
اخبار باعث میشه خطاهای شناختی در ما ایجاد بشه. اخبار یه جورایی سوختِ مادرِ همهی خطاهای شناختیه: خطای تایید. وارن بافِت یه جایی میگه: «چیزی که آدمیزات دَرَش خیلی خوبه اینه که اطلاعات جدید رو یه جوری تفسیر کنه که نتیجهگیریهای قبلیش دستنخورده باقی بمونه.» اخبار این نقص رو تشدید میکنه. اخبار باعث میشه اعتمادبهنفس کاذبی در ما شکل بگیره، ریسکهای احمقانهای بکنیم و فرصتها رو اشتباه قضاوت کنیم. همچنین با اخبار یک خطای شناختی دیگه هم تغذیه میشه: خطای داستان. ذهن ما همیشه به دنبال داستانهاییه که معنی داشته باشه، اگرچه به واقعیت مربوط نباشه. هر روزنامهنگاری که مینویسه «بازار با یک شیفت مواجه شد چون فیلان» یا «شرکت فیلانی به خاطر فیلان چیز ورشکست شد» داره چرتوپرت میگه. دنیا رو که نمیشه اینجوری تشریح کرد.
اخبار باعث میشه درست فکر نکنیم.تفکر نیازمند تمرکزه. تمرکز نیازمند یک بازهی زمانی بدون حواسپرتیه. اخبار یه جوری طراحی و مهندسی میشن که حواس شما رو پرت کنن. اونا مثل ویروسهایی میمونن که توجه شما رو میدزدن تا به هدفشون برسن. اخبار باعث میشه به متفکرین سطحی تبدیل بشیم. ولی قضیه از این هم بدتره. اخبار به شدت روی حافظه تاثیر میذاره. بذار اینجوری توضیح بدم. کلن دو نوع حافظه داریم. ظرفیت حافظهی بلندمدت تقریباً بینهایته، ولی ظرفیت حافظهی درحالکار به یک سری دادهی در حال رفتوآمد محدود شده. برای اینکه چیزی رو درک کنید باید از حافظهی کوتاهمدت (یا همون حافظهی درحالکار) بره به حافظهی بلندمدت. اگه این مسیر مختل بشه، هیچ چیزی نمیتونه رد بشه. از اونجایی که اخبار باعث میشه تمرکز شما به هم بخوره، ادراک شما هم مختل میشه. به همین سادگی.
اخبار مثل مواد مخدر میمونه. خب حوادث و داستانها ادامهدار هستن و ما میخوایم بدونیم چی شد (حادثهی پلاسکو رو یادتونه؟). دانشمندها فکر میکردن ارتباط بین میلیاردها نرون درون جمجمهی آدمیزاد بعد از یه مدتی فیکس میشه و تغییری نمیکنه، ولی یافتههای جدید نشون داده که این نرونها هِی اتصالات قدیمی رو میشکونن و اتصالات جدیدی تشکیل میدن. هرچی بیشتر خبر میخونیم، این اتصالات رو یه جوری میسازیم که برای روزنامهوار خوندن و روزنامهوار فکر کردن تربیت بشن. اونجاست که دیگه خوندن مطالب عمیق مثل کتاب برامون سخت میشه و بعد از خوندن چهار صفحه از کتاب احساس خستگی میکنیم، تمرکزمون به هم میریزه، و بیقرار میشیم. دلیلش این نیست که ما پیر شدیم یا هرچی، دلیلش اینه که ساختار فیزیکی مغز ما تغییر کرده.
اخبار وقت ما رو تلف میکنه. اگه صبح که پا میشین ۱۵ دقیقه، موقع ظهر ۱۵ دقیقه و قبل از خواب ۱۵ دقیقه، شایدم سر کار ۵ دقیقه اخبار میخونید، اگه زمانهای حواسپرتی هم بهش اضافه کنیم خیلی راحت میبینید که در هفته نصف روزتون سر همین قضیه تلف شد. این روزها دیگه اطلاعات یک کالای نایاب نیست. ولی توجه یک کالای نایابه. وقتی در مورد پول، اعتبار یا سلامت خودتون آدم بیمسئولیتی نیستید، چرا در مورد روح و روان و ذهنتون بیمسئولیت باشید؟
اخبار باعث میشه آدم منفعلی باشیم.اخبار عمدتاً در مورد چیزهاییه که ما روش تاثیری نداریم. تکرار روزانهی اخبار در مورد چیزهایی که ما دستی توش نداریم و نمیتونیم در موردش تاثیرگذار باشیم باعث میشه به یک آدم منفعل تبدیل بشیم. این قضیه اینقدر ما رو فرسایش میده تا وقتی که به یک جهانبینی بدبینانه میرسیم. بیحس میشیم. به مسائل نیشخند میزنیم و سرنوشت رو میپذیریم. عبارت علمی این قضیه «درماندگی آموختهشده» هستش. اینجوریه که مصرف اخبار در همهگیرشدنِ بیماری افسردگی نقش موثری داره. این روزها کسی کاری نمیکنه، تنها چیزی که یاد گرفتیم اینه که اخبار رو با یک نیشخندِ افسردهکنندهای برای هم تعریف میکنیم و به این اندوهِ جمعی در جامعه اضافه میکنیم. خب آخرش که چی؟ چیکار کردیم؟ جامعه رو تغییر دادیم؟ نخیر. جامعه برای تغییر قبل از هر چیز به آدمهایی امیدوار و پرتلاش نیاز داره، نه اخبارِ ناامیدکننده و پوزخند به قالیباف و ساختمونهای کهنه و تجهیزات قدیمی و وضعیت معیشتی کردهای کولبر و محرومیت در سیستان و بلوچستان.
اخبار خلاقیت رو میکُشه. چیزهایی که میدونیم خلاقیت ما رو کم میکنه. به همین دلیله که ریاضیدانها، رماننویسها، آهنگسازها و کارآفرینها اغلب خلاقانهترین کارهاشون رو در زمان جوانی میسازن. چون مغزشون کلی فضای اشغالنشده داره که اونا رو تشویق میکنه با ایدههای بدیع و نو اشغالشون کنه. من هیچ آدم واقعن خلاقی ندیدم که خورهی اخبار باشه. نه یک نویسنده، یک موزیسین، طراح، معمار یا نقاش. ولی آدمهایی رو میشناسم که مثل مواد مخدر، اخبار مصرف میکنن. اگه به دنبال راهکارهای قدیمی هستید، اخبار بخونید. اگه راهکارهای نو میخواید، اخبار رو بیخیال شین.
جامعه به روزنامهنگاری احتیاج داره، ولی یه جور دیگه. روزنامهنگاری موشکافانه همیشه چیز خوبی بوده. ما به گزارشهایی نیاز داریم که پرده از حقیقت بردارن و روی سازمانهای ما نظارت کنن. ولی یافتههای مهم لازم نیست به شکل اخبار به دست ما برسن. مقالههای تفصیلی و کتابهای عمیق هم چیز خوبی هستن.
من چهار ساله که اخبار نمیخونم و میتونم تغییرات و آزادی که بدست آوردم رو ببینم و حس کنم. حواسپرتی کمتری دارم، اضطراب کمتری دارم، عمیقتر فکر میکنم، زمان بیشتری دارم، بینش بیشتری رو کسب میکنم. آسون نیست، ولی ارزشش رو داشت.
این مطلب ترجمهی آزادیه از یک مقاله با عنوان «اخبار براتون ضرر داره و نخوندنش باعث میشه شادتر زندگی کنید» که توسط رولف دوبِلی نوشته و در سایت گاردین منتشر شده. رولف دوبِلی همونیه که کتاب هنر شفاف اندیشیدن رو نوشته. کتابی که اخیرن توسط عادل فردوسیپور و دوتا از دانشجوهاش ترجمه شده و تا همین لحظه که این رو براتون مینویسم به چاپ بیست و چهارم هم رسیده. کتاب خیلی خوبیه.